شنبه 6 مهر 1392 |
بیم آن نیســت که در پیش تو پروانـه شــوم
بیم آنســت که از دســت تو دیوانـه شــوم
تا بدانـم چه بود ســر خوشــی بوســه تو؟
کاش یک لحـظه به دســت تو چو پیمانـه شــوم
به امیــدی که کند عقـده گشــایی کف تو
یکشـبی کاش که قفـل در میخانـه شــوم
ایکه در هر نفســم نام تو تکـرار شـدســت
غالب آنســت که از فکر تو دیوانـه شــوم
منـزل دیده خـود را کنم از اشــک خراب
بی خبر گر که از آن گوهـر یکدانـه شــوم
تا جـنون نیـم قـدم راه نمانـدســت مــرا
زود باشــد که ز ســودای تو افســانه شــوم
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: خیلی زیبا ممنون
به خصوص اونجاش که میگه:
تا جنون نیم قدم نماندست مرا
پاسخ: ممنون اقا رضا. شاعرش نکیساست
واسه من یکی که ارامش بخشه
ایول به تو
فقط میتونم بگم کارت حرف نداره
هم عکس هم مطلب هر دو قشنگن خصوصأ مطلب
پاسخ: خوشحالم راضی هستین
خوبی آبجی الهه
چه خبرا؟
دلمون برات تنگولیده بود،سفر خوش گذشت؟؟؟
بارها و بارها به وبلاگت سر میزدم ولی وقتی میدیدم که مطلب جدید نزاشتی و هنوز داری تو سفر خوش میگذرونی منم ریخت و قیافم اینجوری میشود{ }
تازگیا که سرم شلوغ شده و حتی به وبلاگ خودمم نمیتونم سر بزنم
خوشحالم که دوباره به روز شدی و برگشتی
پاسخ: سرت شلوغه یا دلت کلک؟؟؟؟ مرسی که بهم سر میزدی
نویسنده : مامان شایان
|